وبلاگ فرهنگي، علمی،ادبی، آموزشی (سرباز.ایرانشهر)
به اين وبلاگ خوش آمدید.
نويسندگان

زندگی سخت ساده است!
خطر کن!
وارد بازی شو!
چه چیزی را از دست میدهی؟
با دست های تهی آمده ایم،
و با دست های تهی خواهیم رفت.
فرصتی بسیار کوتاه به ما داده اند،
تا سرزنده باشیم،
تا ترانه ای زیبا بخوانیم
و فرصت به پایان خواهد رسید..
آری! اینگونه است که هر لحظه غنیمتی است

جرات کنید راست و حقیقی باشید، جرات کنید زشت باشید
اگر موسیقی بد را دوست دارید رک و راست بگویید.
خود را همان که هستید نشان دهید
این بزک تهوع انگیز دورویی و دوپهلویی را از چهره روح خود بزدایید، با آب فراوان بشویید..
/ژان کریستف/رومن لومان

[ پنج شنبه 1 خرداد 1393برچسب:زندگی,مشکلات,زشت,زیبا, ] [ 11 قبل از ظهر ] [ غلامقادر ملازاده ]

 براستی کدام برترند ؟
دستی که گره ای رو باز کنه
یا چشمی که فقط ببینه و دلسوزی کنه ؟

°°°°°°°°°°°°°°°°°

وقتی خدا مشکلات تو رو حل می کنه
تو به توانایی های او ایمان داری
وقتی خدا مشکلاتت رو حل نمی کنه
او به توانایی های تو ایمان داره . . .

°°°°°°°°°°°°°°°°°

فقیر برای سیر کردن شکمش در عذاب است
و ثروتمند برای معالجه ناراحتی . . .
(
بنجامین فرانکلین)

°°°°°°°°°°°°°°°°°

بهترین آدمهای زندگی شما آنهایی هستند
که چایتان پیش هم یخ کرده است . . . !

°°°°°°°°°°°°°°°°°

برای هر مشکلی راهی است هر چند کوتاه
و برای هر راهی مشکلی است هر چند کوچک . . .

 

[ دو شنبه 6 خرداد 1392برچسب:چشم,گره,توانایی,فقیر,ثروتمند,پول,آدم,مشکل,, ] [ 9 قبل از ظهر ] [ غلامقادر ملازاده ]

ﺑﭽﻪ ﮐﻪ ﺑﻮﺩﯾﻢ ، ﻭﻗﺘﯽ ﻣﺮﯾﺾﻣﯽ ﺷﺪﯾﻢﻭقتی ﺁﻗﺎ ﺩﮐﺘﺮﻩ ، ﻣﯽ ﭘﺮﺳﯿﺪ ... ﺑﮕﻮ ﮐﺠﺎﺕ ﺩﺭﺩ ﺩﺍﺭﯼ؟ ﭼﺘﻪﺯﻝ ﻣﯽ ﺯﺩﯾﻢ ﺑﻪ ﻣﺎﻣﺎﻧﻤﻮﻥ !! ﯾﺎﺩﺗﻮﻧﻪ ... ﻣﻨﺘﻈﺮ ﻣﯽ ﺷﺪﯾﻢ ﺗﺎ ﺍﻭﻥ ﺑﮕﻪ ﻣﺮﯾﻀﯽ ﻣﻮﻥ ﭼﯿﻪ؟؟ ... ﻭ ﺟﻮﺍﺏ ﺩﺍﺩﻥ ﺭﻭ ﺑﻪ ﺍﻭﻥ ﻣﯽ ﺳﭙﺮﺩﯾﻢ؟ ... ﭼﻮﻥ ﮐﻪ ﻣﯽ ﺩﻭﻧﺴﺘﯿﻢ ﻣﺎﺩﺭﻣﻮﻥ، ﻫﻤﻮﻥ ﺍﺣﺴﺎﺳﯽ ﺭﻭ ﺩﺍﺭﻩﮐﻪ ﻣﺎ ﺩﺍﺭﯾﻢ ... ﺣﺘﯽ ﺍﺯ ﺧﻮﺩﻣﻮﻥ ﺑﯿﺸﺘﺮ ، ﺩﺭﺩﻣﻮﻥ ﺭﻭ ﺍﺣﺴﺎﺱ ﻣﯽ ﮐﻨﻪ ... ﺣﺎﻻ ﻣﯽ ﺧﻮﺍﻡ ﺑﮕﻢ ﺍﻭﻥ ﺭﻭﺯﻫﺎ ﺭﻭ ﯾﺎﺩﺕ ﻣﯿﺎﺩ؟ ﺧﺐ ، ﺗﻮ ﺟﻮوﻥ ﺷﺪﯼ ، ﺍﻭﻥ ﭘﯿﺮ ﺷﺪﻩ !!! ﺣﻮﺍﺳﺖ ﺑﺎﺷﻪ ﺑﻬﺶ ... ﺣﺎﻻ ﻭﻗﺘﺸﻪ ، ﺗﻮﺍﻡ ﻣﺜﻞ ﺑﭽﮕﯽ ﻫﺎﺕ ﺍﮔﻪ ﺍﻭﻥ ﻣﺮﯾﺾ ﺷﺪ ... ﺣﺴﺶ ﮐﻨﯽ!!! ﺣﺎﻻ ﺍﻭﻥ ﺑﻪ ﺗﻮ ﻧﯿﺎﺯ ﺩﺍﺭﻩ ، ﺣﺘﯽ ﺍﮔﻪ ﺣﺮﻓﯽ ﻧﺰﻧﻪ ... ﻣﺜﻞ ﻫﻤﯿﺸﻪ !!! ﺣﻮﺍﺳﺖ ﺑﻬﺶ ﺑﺎﺷﻪ ...

[ دو شنبه 2 ارديبهشت 1392برچسب:بچگی,مادر,بیماری,احساس,درد,حس,عشق,درک,حواس, ] [ 8 قبل از ظهر ] [ غلامقادر ملازاده ]

پسر : چه می نویسی پدرجان؟

پدر: درباره تو پسرم، اما مهمتر از آنچه مي نويسم، مدادي است که با آن مي نويسم. ميخواهم وقتي بزرگ شدي، مثل اين مداد بشوي.
پسرک با تعجب به مداد نگاه کرد و چيزخاصي در آن نديدو گفت:
-
اما اين هم مثل بقيه مداد هايي است که ديده ام !
پدرگفت: بستگي دارد چطور به آن نگاه کني، در اين مداد پنج صفت هست که اگر به دستشان بياوري ، براي تمام عمرت به آرامش مي رسي :
صفت اول:
مي تواني کارهاي بزرگ کني، اما هرگزنبايد فراموش کني که دستي وجود دارد که هر حرکت تو را هدايت مي کند. اسم اين دست،خداست، او هميشه بايد تو را در مسير اراده اش حرکت دهد.
صفت
دوم:
بايد گاهي از آنچه مي نويسي دست بکشي و از مداد تراش استفاده کني. اين باعث مي شود مداد کمي رنج بکشد اما آخر کار، نوکش تيز تر مي شود (و اثري که از خود به جا مي گذارد ظريف تر و باريک تر) پس بدان که بايد رنج هايي را تحمل کني، چرا که اين رنج باعث مي شود انسان بهتري شوي.
صفت سوم:
مداد هميشه اجازه مي دهد براي پاک کردن يک اشتباه، از پاک کن استفاده کنيم. بدان که تصحيح يک کار خطا، کار بدي نيست،در واقع براي اينکه خودت را در مسير درست نگهداري، مهم است.
صفت چهارم:
چوب يا شکل خارجي مداد مهم نيست،زغالي اهميت دارد که داخل چوب است. پس هميشه مراقب باش درونت چه خبر است.

و سر انجام پنجمين صفت مداد:
هميشه اثري ازخود به جا مي گذارد. پس بدان هر کاری که در زندگي ات مي کني، ردي به جا مي گذاری و سعي کن نسبت به هر کار ، هشيار باشي وبداني چه مي کني

 

[ سه شنبه 22 اسفند 1391برچسب:مداد,هشیار,اشتباه,مدادتراش,صفت,اراده,راه,رد, ] [ 8 قبل از ظهر ] [ غلامقادر ملازاده ]

سخت آشفته و غمگین بودم                     به خودم می گفتم:

بچه ها تنبل و بد اخلاقند                                 دست کم میگیرند

درس ومشق خود را                         باید امروز یکی را بزنم، اخم کنم
و نخندم اصلا                                       تا بترسند از من

و حسابی ببرند                            خط کشی آوردم،

درهوا چرخاندم                      چشم ها در پی چوب، هرطرف می غلطید
مشق ها را بگذارید جلو، زود، معطل نکنید !              اولی کامل بود،

دومی بدخط بود                       بر سرش داد زدم

سومی می لرزید                    خوب، گیر آوردم !!!
صید در دام افتاد                                و به چنگ آمد زود

دفتر مشق حسن گم شده                           این طرف،

آنطرف، نیمکتش را می گشت                  تو کجایی بچه؟؟؟

بله آقا، اینجا                                               همچنان می لرزید

” پاک تنبل شده ای بچه بد ”    ” به خدا دفتر من گم شده آقا، همه شاهد هستند”

” ما نوشتیم آقا                          بازکن دستت را
خط کشم بالا رفت، خواستم برکف دستش بزنم        او تقلا می کرد

چون نگاهش کردم                              ناله سختی کرد

گوشه ی صورت او قرمز شد           هق هقی کردو سپس ساکت شد
همچنان می گریید                          مثل شخصی آرام، بی خروش و ناله

ناگهان حمدالله، درکنارم خم شد                   زیر یک میز،کنار دیوار،

دفتری پیدا کرد ……                         گفت : آقا ایناهاش،

دفتر مشق حسن                            چون نگاهش کردم، عالی و خوش خط بود

غرق در شرم و خجالت گشتم          جای آن چوب ستم، بردلم آتش زده بود

سرخی گونه او، به کبودی گروید ..          صبح فردا دیدم
که حسن با پدرش، و یکی مرد                 سوی من می آیند

خجل و دل نگران،                         منتظر ماندم من

تا که حرفی بزند                       شکوه ای یا گله ای،
یا که دعوا شاید                    سخت در اندیشه ی آنان بودم

پدرش بعدِ سلام،                          گفت : لطفی بکنید،

و حسن را بسپارید به ما ”          گفتمش، چی شده آقا رحمان ؟؟؟
گفت : این خنگ خدا                         وقتی از مدرسه برمی گشته

به زمین افتاد                       بچه ی سر به هوا،

یا که دعوا کرده                        قصه ای ساخته است
زیر ابرو وکنارچشمش،                      متورم شده است

درد سختی دارد،                       می بریمش دکتر

با اجازه آقا …….                        چشمم افتاد به چشم کودک
غرق اندوه و تاثرگشتم                                 منِ شرمنده معلم بودم

لیک آن کودک خرد وکوچک        این چنین درس بزرگی می داد

بی کتاب ودفتر .                       من چه کوچک بودم

او چه اندازه بزرگ                                 به پدر نیز نگفت

آنچه من از سرخشم، به سرش آوردم         عیب کار ازخود من بود و نمیدانستم

من از آن روز معلم شده ام .         او به من یاد بداد درس زیبایی را
که به هنگامه ی خشم             نه به دل تصمیمی                 نه به لب دستوری

نه کنم تنبیهی
***
یا چرا اصلا من                        عصبانی باشم                 با محبت شاید،

گرهی بگشایم         با خشونت هرگز    با خشونت هرگز           با خشونت هرگز

[ سه شنبه 15 اسفند 1391برچسب:تنبیه ,خط کش,معلم,دانش آموز,کلاس, مدرسه,دبستان, خشم,خجالت,شرمندگی,خشونت, ] [ 9 قبل از ظهر ] [ غلامقادر ملازاده ]

پیرمردی ضعیف و رنجور تصمیم گرفت با پسر و عروس و نوه ی چهارساله ش زندگی کند . دستان پیرمرد می لرزید و چشمانش تار شده بود و گام هایش مردد و لرزان بود. اعضای خانواده هر شب برای خوردن شام دور هم جمع می شدند .اما دستان لرزان پدر بزرگ و ضعف جسمانیش خوردن غذا را برایش مشکل می ساخت ... نخود فرنگی ها از توی قاشق قل می خوردند و روی زمین می ریختند یا وقتی لیوان را می گرفت شیر از داخل آن روی زمین می ریخت پسر و عروسش از آن همه ریخت وپاش کلافه شده بودند. پسر گفت باید فکری برای پدر کرد به قدر کافی ریختن شیر و غذا خوردن پر سر و صدا و ریختن غذا بر روی زمین را تحمل کرده ام .. پس زن و شوهر برای پیرمرد در گوشه ای از اتاق میز کوچکی قرار دادند ... در آنجا پیرمرد تنها یی غذایش را می خورد در حالیکه سایر اعضای خانواده سر میز از غذا خوردنشان لذت می بردند.

 از انجا که پیرمرد یکی دو ظرف را شکسته بود حالا در کاسه ای چوبی به او غذا می دادند. گهگاه آنها که چشمشان به پیرمرد می افتاد متوجه می شدند همچنان که در تنهایی غذا می خورد چشمانش پر از اشک است . اما چیزی که این پسر و عروس به زبان می آوردند تذکرهای تند و گزنده بود. که موقع افتادن چنگال یا ریختن غذا به او می دادند اما کودک چهارساله شان در سکوت شاهد تمام رفتارها بود . یک شب قبل از شام مرد جوان پسرش را سرگرم بازی با تکه های چوبی دیدکه روی زمین ریخته بود . پس با مهربانی از او پرسید چی میسازی پسر عزیزم ؟

پسرک با ملایمت جواب داد یک کاسه ی چوبی تا وقتی بزرگ شدم با اون به تو و مامان غذا بدهم ؟،بعد لبخندی زد و به کارش ادامه داد....

[ شنبه 5 اسفند 1391برچسب:کاسه, پیرمرد, پدر,مادر,پسر, عشق, محبت , علاقه, اشک ,تنهایی,وفا, مهر,, ] [ 8 قبل از ظهر ] [ غلامقادر ملازاده ]

به گورستان گذر کردم کم و بیش/بدیدم حال دولتمند و درویش/نه درویشی به خاکی بی کفن ماند/نه دولتمند برد از یک کفن بیش/خاک شد هر که در این خاک زیست/خاک چه داند که در این خاک کیست/سر انجام که باید از این خاک رفت/خوشا آنکه پاک آمد و پاک رفت.

اگر می‌دانستید، یک محکوم به مرگ، چقدر در آرزوی بازگشت به زندگی است، آنگاه قدر روزهایی را که با غم و اندوه و نگرانی و بدخلقی می‌گذرانید، می‌دانستید.

 

تا کی غم آن خورم که دارم یا نه/وین عمر به خوشدلی گذارم یا نه/پر کن قدح باده که معلوم نیست/کاین دم که فرو برم بر آرم یا نه.

[ چهار شنبه 2 اسفند 1391برچسب:زندگی,غم,خوشدلی,مرگ,درویش,کفن,دولتمند,ثروت, ] [ 7 قبل از ظهر ] [ غلامقادر ملازاده ]

بیا تا قدر یکدیگر بدانیم         که تا ناگه ز یکدیگر نمانیم

دو دوست با پای پیاده از جاده ای در بیابان عبور میکردند.

بین راه سرموضوعی اختلاف پیدا کردند و به مشاجره پرداختند.

یکی از آنها از سر خشم؛بر چهره دیگری سیلی زد.دوستی که سیلی خورده بود؛ سخت آزرده شد ولی بدون آنکه چیزی بگوید، روی شنهای بیابان نوشت: امروز بهترین دوست من بر چهره ام سیلی زد.

آن دو کنار یکدیگر به راه خود ادامه دادند تا به یک آبادی رسیدند.

تصمیم گرفتند قدری آنجا بمانند و کنار برکه آب استراحت کنند.ناگهان شخصی که سیلی خورده بود؛ لغزید و در آب افتاد تا جایی که نزدیک بود غرق شود که دوستش به کمکش شتافت و او را نجات داد.

بعد از آنکه از غرق شدن نجات یافت؛ بر روی صخره ای سنگی این جمله را حک کرد: امروز بهترین دوستم جان مرا نجات داد.دوستش با تعجب پرسید: بعد از آنکه من با سیلی ترا آزردم؛ تو آن جمله راروی شنهای بیابان نوشتی ولی حالا این جمله را روی تخته سنگ حک میکنی؟!

دیگری لبخند زد و گفت: وقتی کسی ما را آزار میدهد؛ باید روی شنهای صحرابنویسیم تا بادهای بخشش؛ آن را پاک کنند ولی وقتی کسی محبتی در حق مامیکند باید آن را روی سنگ حک کنیم تا هیچ بادی نتواند آن را از یادها ببرد.

[ چهار شنبه 25 بهمن 1391برچسب:دوست,سنگ, قهر,آشتی,گذشت,قدر,لبخند,محبت, ] [ 7 قبل از ظهر ] [ غلامقادر ملازاده ]

[ سه شنبه 19 دی 1391برچسب:دل,زلف,منزل,عشق,دلدلر, ] [ 8 قبل از ظهر ] [ غلامقادر ملازاده ]

[ سه شنبه 19 دی 1391برچسب:اعتماد,عاشق,محبت,, ] [ 8 قبل از ظهر ] [ غلامقادر ملازاده ]

[ سه شنبه 19 دی 1391برچسب:تنفر,دوست,عشق,, ] [ 8 قبل از ظهر ] [ غلامقادر ملازاده ]

گشاده دست باش، جاري باش، كمك كن (مثل رود(
باشفقت و مهربان باش (مثل خورشيد(
اگركسي اشتباه كرد آن رابه پوشان (مثل شب(
وقتي عصباني شدي خاموش باش (مثل مرگ(
متواضع باش و كِبر نداشته باش (مثل خاك(
بخشش و عفو داشته باش (مثل دريا(
اگر مي‌خواهي ديگران خوب باشند خودت خوب باش )مثل آينه(

 

[ شنبه 2 دی 1391برچسب:متواضع,خاموش,خاك,آينه,عفو, ] [ 8 قبل از ظهر ] [ غلامقادر ملازاده ]

انسانهای قوی می دانند چگونه به زندگی شان نظم دهند . حتی زمانی که اشک در چشمانشان حلقه می زند همچنان با لبخندی روی لب می گویند "من خوب هستم"

غـم را خـدا نـیـافـریـد ، انـسـان آفـریـد

. امـا انـسـان ها ، زشـتـی هـا را خـلـق کـردند

و امـروز پـژواک گـذشـتـه خـویـش را مـلاقـات مـی کـنـنـد.بـه اعـتـقـاد

خدا رو به خـاطـر پـاکـی و زیـبـائـیـهـاش بـپـرسـت نـه بـرای مـنـافـعـت 

و آخر این که

در برابر مخلوقات زنده خدا ( انسانحـیـوانگیاه ) احساس مسـئـولیت کن و اگه میـتـونی پشت و پناهـشون باش و بدون که همه اونها شدیدا تشنه محبت تو هستند.

[ شنبه 2 دی 1391برچسب:محبت,عشق,گناه,بدي,مخلوق,پرستش,زيبايي, ] [ 8 قبل از ظهر ] [ غلامقادر ملازاده ]

بت های قلبت رو بشکن

بنام پاک خدا

بت های همیشگی قلبت رو بشکن

میدونی تعریف کلی بت چیه :

بت هر چیزی است که به جای خدا

اون رو در مـدیـریـت دنـیـا

مـوثـر بـدونی و لحظه ای یا بیشتر

فکر میکنی کاری ازدستش بر میاد.

مانند:

زن بیوه ای که شوهرش مرده بود در افکار خود به تنها پسرش می گفت تویی که در آینده ناجی منی

جمله ای که مادر گفت تنها شایسته خدا بود بـت مـادر در سن نوزده سـالگی بـا موتور تصادف کرد و مـُرد

مـادر از هـمـه جـا نـا امـیـد بـه خـدا روی آورد و گـفـت : نـاجـی مـن بـاش

[ چهار شنبه 8 آذر 1391برچسب:بت,پرستش,قلب,نفس اماره,, ] [ 10 قبل از ظهر ] [ غلامقادر ملازاده ]

در روزگاری که خنده ی مردم از زمین خوردن توست،
پس برخیز تا چنین مردمی بگریند ...
.
.
درصد کمی از انسانها نود سال زندگی می کنند
مابقی یک سال را نود بار تکرار می کنند

.
..
نصف اشباهاتمان ناشی از این است که
وقتی باید فکر کنیم، احساس می کنیم
و وقتی که باید احساس کنیم، فکر می کنیم

.
.
سر آخر، چیزی که به حساب می آید تعداد سالهای زندگی شما نیست
بلکه زندگی ای است که در آن سالها کرده اید

.
.
همیشه در زندگیت جوری زندگی کن که
"ای کاش"
تکیه کلام پیریت نشود

.
.
چه داروی تلخی است وفاداری به خائن،
صداقت با دروغگو،
و مهربانی با سنگدل ...

.
.
مشکلات امروز تو برای امروز کافی ست،
مشکلات فردا را به امروز اضافه نکن ...

[ چهار شنبه 8 آذر 1391برچسب:زندگي,تلخي,عشق ,خنده,شادي,جالب,سال,مهرباني,سختي, ] [ 10 قبل از ظهر ] [ غلامقادر ملازاده ]

تئوري شن 

      

مردی با دوچرخه به خط مرزی میرسد.

او دو کیسه بزرگ همراه خود دارد.

مامور مرزی میپرسد : « در کیسه ها چه داری؟». او میگوید «شن»

مامور او را از دوچرخه پیاده میکند و چون به او مشکوک بود ، یک شبانه روز او را بازداشت میکند ، ولی پس از بازرسی فراوان ، واقعاً جز شن چیز دیگری نمییابد.

بنابراین به او اجازه عبور میدهد.

هفته بعد دوباره سر و کله همان شخص پیدا میشود و مشکوک بودن و بقیه ماجرا...

این موضوع به مدت سه سال هر هفته یک بار تکرار میشود و پس از آن مرد دیگر در مرز دیده نمیشود.

یک روز آن مامور در شهر او را میبیند و پس از سلام و احوال پرسی ، به او میگوید : من هنوز هم به تو مشکوکم و میدانم که در کار قاچاق بودی ، راستش را بگو چه چیزی را از مرز رد میکردی؟

قاچاقچی میگوید : دوچرخه!

بعضی وقت ها موضوعات فرعی ما را به کلی از موضوعات اصلی غافل میکند.

[ چهار شنبه 19 مهر 1391برچسب:شن,دوچرخه,قاچاق,كيسه,مامور,, ] [ 10 قبل از ظهر ] [ غلامقادر ملازاده ]

سکه ها همیشه صدا دارند

اما اسکناس ها بیصدا

پس هنگامی که ارزش و مقام شما بالا میرود

بیشتر آرام و بیصدا باشید . . .

زنها هرگز نمیگویند تو را دوست دارم

ولی وقتی از تو پرسیدند مرا دوست داری

بدان که درون آنها جای گرفته ای . . .

 

[ چهار شنبه 19 مهر 1391برچسب:نكته,سكه,اسكناس,دوست,دل, ] [ 8 قبل از ظهر ] [ غلامقادر ملازاده ]

هیچ چیز در طبیعت برای خود زندگی نمیکند.

رودخانه ها آب خود را مصرف نمیکنند.

درختان میوه خود را نمی خورند.

خورشید گرمای خود را استفاده نمیکند.

ماه ، در ماه عسل شرکت نمیکند.

گل ، عطرش را برای خود گسترش نمیدهد.

نتیجه :

زندگی برای دیگران ، قانون طبیعت است . . .

[ شنبه 15 مهر 1391برچسب:ديگران,خورشيد,ماهي,گرما,گل,درخت,ميوه, ] [ 11 قبل از ظهر ] [ غلامقادر ملازاده ]

[ سه شنبه 11 مهر 1391برچسب:زمان,كلام,شانس,اعتماد,رويا, ] [ 8 قبل از ظهر ] [ غلامقادر ملازاده ]

[ سه شنبه 11 مهر 1391برچسب:حسرت,تغييرات,ترسناك,زندگي, ] [ 8 قبل از ظهر ] [ غلامقادر ملازاده ]

در فرهنگ ژاپنی مفهومی به اسم گناه وجود ندارد و مردم با این مفهوم هیچگونه آشنایی ندارند ... تنها مفهوم بازدارنده در آنجا شرمندگیه و واسه همینه که اگرکسی که به درستی کارش رو انجام نمیده  پیش مردم شرمنده میشه حتی ممکنه به راحتی دست به خودکشی بزنه چون دیگه چیزی واسه از دست دادن نداره ... شرمندگی یک مفهوم زمینیه و گناه مفهومی آسمانی... شرمندگی میان شما و مردم اطرافتون هست که همیشه می بینیشون ولی گناه بین شما و خداییست که هرگز اون رو ندیدید........

بعد از آنکه خواندیم که چطور وقتی برق شهر قطع شد مردم داخل سوپر مارکتها و فروشگاههای بزرگ به آرامی و در تاریکی همه چیزهایی را که در سبد خریدشان قرار داده بودند سر جایشان برگرداندند و به آرامی از فروشگاهها خارج شدند.!

 چیزی نگذشت که تمیزی و نظم کمپهای مردم سیلزده که توی ورزشگاههای شهر بنا شده بود توجه همه را جلب کرد ، بعد دیدیم که مسئولان شهر جلوی مردم سجده میکنند و معذرت میخواهند بخاطر اینکه سونامی شده و ما نتوانستیم بهتر از این از شما مراقبت کنیم.

چیزی نگذشت که عکس مدارس صحرایی شهر فوکوشیما منتشر شد ! با نهایت شرمندگی سالن ورزشی رو پارتیشن زده بودند و بصورت کلاسهای مجزا با حداکثر ۱۵ دانش آموز در آورده بودند . نکته اش هم اینکه همه کلاسها یه ال سی دی ۳۲ اینچی داشت. وزیر آموش و پرورششان هم توی رسانه ها ضمن کلی عذر خواهی قول داد که بزودی حداقل امکانات را برای دانش آموزان مهیا خواهد کرد. یعنی این چیزها را تازه زیر حداقل میدانند! محاسبه کنید حداکثر را. چند روز قبل هم مطلع شدیم که پیرمردهای ژاپنی سپاه مهندسین پیر تشکیل داده اند و داوطلب اینکه بروند فوکوشیما و در مهار نیروگاه کمک کنند تا جوانترها در معرض تشعشعات نیروگاه و مرگ قرار نگیرند! چرا؟ چون نسبت به جوانها کمتر از عمرشان باقی مانده و اثرات ناگوار رادیواکتیو زمان کمتری در کشورشان باقی خواهد ماند و خودشان هم زمان کمتری رنج و دردش را تحمل خواهند کرد! همینقدر منطقی و بشر دوستانه. همچنین  سخنگوی پلیس ژاپن اعلام کرد مردم و داوطلبان همچنان کیف پولهای پیدا شده را تحویل میدهند و تا کنون ۹۶ درصد مبالغ پیدا شده، به صاحبانشان بازگردانده شده است.

برای بالا رفتن فرهنگ یک ملت و جامعه، هر کسی باید اول از خودش شروع کنه!!!

[ جمعه 24 شهريور 1391برچسب:گناه,خجالت,ِژاپن,برق,تاریکی,خودکشی,مدرسه,امکانات,فوکوشیما,مسئولین,سونامی,ملت,جامعه, ] [ 7 بعد از ظهر ] [ غلامقادر ملازاده ]

 

خودت رو دوست داشته باش. برای خودت دعا کن!
هرچند وقت یکبار قلبت را به فرشته ها نشان بده و از آنها بخواه قلبت را معاینه کنند.
که به اندازه ی کافی ذخیره شادمانی در قلبت داری یا نه!!
اگر ذخیره ی شادمانی هایت دارد تمام می شود ، پشت پنجره برو و به آسمان نگاه کن. آنقدر منتظر بمان و به آسمان نگاه کن تا بالاخره خداوند به تو نگاه کند
آن وقت صدایش کن؛
به نام صدایش کن؛
او حتماً برمی گردد و به تو نگاه می کند و از تو میپرسد که چه می خواهی؟؟!
تو صریح و ساده و رک بگو.
از او بخواه به توسعادت، نفس، خدمت، گذشت، قدم زدن، کوه، سنگ، دریا، شعر، درخت... تاب، بستنی، سجاده، اشک، حوض، شنا، راه، توپ، دوچرخه، آلبالو، لبخند، دویدن و ... عشق... بدهد.
و
دیگران را فراموش نکن

[ یک شنبه 19 شهريور 1391برچسب:خدا,الله,دعا,خدمت,آسمان,گذشت,شعر,شادماني,رك,ساده,, ] [ 11 قبل از ظهر ] [ غلامقادر ملازاده ]

نه تو می مانی و نه اندوه
و نه هیچیک از مردم این آبادی ...
به حباب نگران لب یک رود قسم،
و به کوتاهی آن لحظه شادی که گذشت،
غصه هم می گذرد،
آنچنانی که فقط خاطره ای خواهد ماند ...
لحظه ها عریانند.
به تن لحظه خود، جامه اندوه مپوشان هرگز
.

سهراب

[ شنبه 18 شهريور 1391برچسب:غم,اندوه,لحظه,عريان, ] [ 4 بعد از ظهر ] [ غلامقادر ملازاده ]


نظر گاندی در مورد هفت چیزی که بدون هفت چیز دیگر خطرناک هستند:
ثروت بدون زحمت
دانش بدون شخصیت
علم بدون انسانیت
سیاست بدون شرافت
لذت بدون وجدان
تجارت بدون اخلاق
و عبادت بدون ایثار
این هفت مورد را گاندی تنها چند روز پیش از مرگش بر روی یک تکه کاغذ نوشت و به نوه اش داد. اعتقاد بر این است که وی این موارد را در جست و جوی خود برای یافتن ریشه های خشونت شناسایی کرد. در نظر گرفتن این موارد، بهترین راه جلوگیری از بروز خشونت در یک فرد و یا جامعه است.



[ چهار شنبه 15 شهريور 1391برچسب:عبادت,ايثار,علم, انسانيت,اخلاق,ثروت,زحمت,گاندي, ] [ 12 قبل از ظهر ] [ غلامقادر ملازاده ]

آنچه راكه دوست داريم همان ميبينيم!

مردي صبح از خواب بيدار شد و ديد تبرش ناپديد شده . شك كرد كه همسايه اش آن را دزديده باشد ، براي همين ، تمام روز اور ا زير نظر گرفت.

متوجه شد كه همسايه اش در دزدي مهارت دارد ، مثل يك دزد راه مي رود ، مثل دزدي كه مي خواهد چيزي را پنهان كند ، پچ پچ مي كند ،آن قدر از شكش مطمئن شد كه تصميم گرفت به خانه برگردد ، لباسش را عوض كند ، نزد قاضي برود و شكايت كند .

اما همين كه وارد خانه شد ، تبرش را پيدا كرد . زنش آن را جابه جا كرده بود. مرد از خانه بيرون رفت و دوباره همسايه اش را زير نظر گرفت و دريافت كه او مثل يك آدم شريف راه مي رود ، حرف مي زند ، و رفتار مي كند .

همیشه این نکته را به یاد داشته باشید که

ما انسانها در هر موقعیتی معمولا آن چیزی را می بینیم که دوست داریم

[ شنبه 11 شهريور 1391برچسب:تبر ,ذهن,فكر,شك,شريف,دزد,رفتار, ] [ 11 قبل از ظهر ] [ غلامقادر ملازاده ]

همه کسانی که با تو می‌خندند دوستان تو نیستند. ضرب المثل آلمانی
چیزی در جهان بهتر از دوست واقعی نیست.آکویناس
در دوستی درنگ کن، اما وقتی دوست شدی ثابت قدم و پایدار باش. سقراط
برای آنکه همواره دوستان‌مان را نگاه داریم بهتر است همواره فاصله و بازه‌ای میان خود و آنها داشته باشیم.ارد بزرگ
دوستان عبارت از خانواده‌ای هستند که انسان اعضای آن را به اختیار خود انتخاب کرده است. آلفونس کار
هیچ دوستی بهتر از تنهایی، برای اهل اندیشه نیست.ارد بزرگ
اگر سزاوار آن است که دوست با جزر زندگی‌ات آشنا شود، بگذار تا با مد آن نیز آشنا گردد، زیرا چه امیدی است به دوستی که می‌خواهی درکنارش باشی، تنها برای ساعات و یا قلمرو مشخصی؟ جبران خلیل جبران

[ شنبه 11 شهريور 1391برچسب:دوست ,نكته,تعريف,باور,كار,شكست,لياقت,سقراط,ارد,نيكي,دشمني, ] [ 10 قبل از ظهر ] [ غلامقادر ملازاده ]

همه محبتت را به پای دوستت بريز ولی همه اسرارت را در اختيار او نگذار. حضرت علی (ع
اگر می‌خواهید دشمنان خود را تنبیه کنید، به دوستان خود نیکی کنید.کوروش بزرگ
ابله‌ترین دوستان ما، خطرناک‌ترین دشمنان هم هستند. سقراط
پرسیدم دوست بهتر است یا برادر؟ گفت دوست برادری است که انسان مطابق میل خود انتخاب می‌کند.امیل فاگو
خدایا! مرا از دوستانم محافظت بفرما. چون می‌دانم چگونه خویشتن را در مقابل دشمنانم حفظ کنم! ولتر
دوستان فراوان نشان دهنده کامیابی در زندگی نیست، بلکه نشان نابودی زمان، به گونه‌ای گسترده است.ارد بزرگ
آن که از دشمن داشتن می‌ترسد، هرگز دوست واقعی نخواهد داشت. هزلت
دوست مثل پول، بدست آوردنش از نگه داشتنش آسان‌تر است.باتلر
دوستان را در خلوت توبیخ کن و در ملاءعام تحسین. اسکاروایلد
بعضی‌ها طوری هستند که دوستان‌شان هر قدر از آنها پایین‌تر باشند بیشتر دوست‌شان دارند.چترفیلد

ركني

[ دو شنبه 16 مرداد 1391برچسب:دوست ,نكته,تعريف,باور,كار,شكست,لياقت,سقراط,ارد,نيكي,دشمني, ] [ 10 قبل از ظهر ] [ غلامقادر ملازاده ]

آیا میدانستید که تنها غذائی که خراب نمی شود عسل است ـ

آیا میدانستید که پلک زدن زنان دو برار پللک زدن مردان است ـ

آیا میدانستید که قدیمترین بنا در شمال توکیو است پنجصد هزار سال قدمت دارد ـ

آیا میدانستید که حلزون می تواند تا سه سال بخوابد ـ

آیا میدانستید که زمانیکه عطسه میکنید قلب شما به اندازه یک میلیونم ثانیه ایستاده می شود

آیا میدانستید که خوک ها به لحاظ فیزیک بدن قادر به دیدن آسمان نیستند ـ

آیا میدانستید که مقاوم ترین ماهیچه در بدن ، زبان است ـ

آیا میدانستید که لایه پوستی که آرنج دست را پوشیده هر ده روز یکبار عوض میشود ـ

آیا میدانستید که در هر قطره آب 3300 ملیون اتم وجود دارد ـ

آیا میدانستید که تجربه نشان داده است که مرغ با شنیدن موسیقی بزرگترین تخم را میگذارد .
[ یک شنبه 15 مرداد 1391برچسب:عسل,زنان,مردان,پلك,خوك,آرنج,مرغ,تخم,مرغ,تجربه,آب,قطره, ] [ 9 بعد از ظهر ] [ غلامقادر ملازاده ]

خداوند از انسان چه می خواهد؟!...

شبی از شبها، شاگردی در حال عبادت و تضرع  وگریه و زاری بود. 

در همین حال مدتی گذشت، تا آنکه استاد خود را،  بالای سرش دید، که  با تعجب و حیرت؛  او را،  نظاره می کند !

استاد پرسید : برای چه این همه  ابراز ناراحتی و گریه و زاری می کنی؟

شاگرد گفت : برای طلب بخشش و گذشت خداوند از گناهانم، و  برخورداری از لطف خداوند!

استاد گفت : سوالی می پرسم ، پاسخ ده؟

شاگرد گفت : با کمال میل؛  استاد.

استاد گفت : اگر مرغی را، پروش دهی ، هدف تو  از  پرورشِ آن  چیست؟

شاگرد گفت: خوب معلوم است استاد؛ برای آنکه از گوشت و تخم مرغ آن بهره مند شوم .

استاد گفت: اگر آن مرغ، برایت گریه و زاری کند، آیا از تصمیم خود، منصرف خواهی شد؟

شاگردگفت: خوب راستش نه...!نمی توانم هدف دیگری از پرورش آن مرغ، برای خود، تصور کنم!

استاد گفت: حال اگر این مرغ ، برایت تخم طلا دهد چه؟ آیا باز هم او را، خواهی کشت، تا از آن بهره مند گردی؟!

شاگرد گفت : نه هرگز استاد، مطمئنا آن تخمها، برایم مهمتر و  با ارزش تر ، خواهند بود!

استاد گفت : 

پس تو نیز؛ برای خداوند، چنین باش!

همیشه تلاش کن، تا با ارزش تر از جسم ، گوشت ، پوست و استخوانت؛ گردی.

تلاش کن تا آنقدر  برای انسانها، هستی و کائنات خداوند، مفید و با ارزش شوی

تا  مقام و لیاقتِ  توجه، لطف و  رحمتِ  او را، بدست آوری .

خداوند از  تو  گریه و  زاری نمی خواهد!

او، از تو حرکت، رشد، تعالی، و  با ارزش شدن را می خواهد ومی پذیرد

نه ابرازِ ناراحتی و گریه و  زاری را.....!!!

 

[ چهار شنبه 11 مرداد 1391برچسب:گريه,شاگرد,استاد,خدا,تلاش,مرغ,لطف,توجه,انسان, ] [ 11 قبل از ظهر ] [ غلامقادر ملازاده ]

*به نور نگاه كن ، سايه ها پشت سرت خواهند بود.
*
كسي كه سوال مي پرسد چند دقيقه احمق است اما كسي كه سوال نمي پرسد براي هميشه احمق است.
*
زياد زيستن آرزوي همه است اما خوش زيستن آرمان يك عده معدود.
*
ارزش هر كس به اندازه ي چيزي است كه به دنبالش است.
*
اگر تمام شب را براي از دست دادن خورشيد اشك بريزي لذت ديدن ستاره ها را از دست مي دهي .

ارسالي از:

ركني - احمدآباد

[ دو شنبه 9 مرداد 1391برچسب:نور,زيستن,شب,احمق,سايه,آفتاب, ] [ 11 قبل از ظهر ] [ غلامقادر ملازاده ]

مورچه و سلیمان نبی (ع)

روزی حضرت سلیمان (ع ) در کنار دریا نشسته بود،

نگاهش به مورچه ای افتاد که دانه گندمی را باخود به طرف دریا حمل می کرد.

سلیمان (ع) همچنان به او نگاه می کرد که دید او نزدیک آب رسید.

در همان لحظه قورباغه ای سرش را از آب دریا بیرون آورد و دهانش را گشود.

مورچه به داخل دهان او وارد شد و قورباغه به درون آب رفت.

سلیمان مدتی در این مورد به فکر فرو رفت و شگفت زده فکر می کرد.

ناگاه دید آن قورباغه سرش را از آب بیرون آورد و دهانش را گشود.

آن مورچه آز دهان او بیرون آمد، ولی دانه ی گندم را همراه خود نداشت.
سلیمان(ع) آن مورچه را طلبید و سرگذشت او را پرسید.

مورچه گفت :

" ای پیامبر خدا در قعر این دریا سنگی تو خالی وجود دارد و کرمی در درون آن زندگی می کند.

خداوند آن را در آنجا آفرید او نمی تواند از آنجا خارج شود و من روزی او را حمل می کنم.

خداوند این قورباغه را مامور کرده مرا درون آب دریا به سوی آن کرم حمل کرده و ببرد.

این قورباغه مرا به کنار سوراخی که در آن سنگ است می برد و دهانش را به درگاه آن سوراخ می گذارد

من از دهان او بیرون آمده و خود را به آن کرم می رسانم و دانه گندم را نزد او می گذارم و سپس باز می گردم

و به دهان همان قورباغه که در انتظار من است وارد می شود او در میان آب شنا کرده مرا به بیرون آب دریا

می آورد و دهانش را باز می کند و من از دهان او خارج میشوم."
سلیمان به مورچه گفت :

"وقتی که دانه گندم را برای آن کرم میبری آیا سخنی از او شنیده ای ؟"

مورچه گفت آری او می گوید :
ای خدایی که رزق و روزی مرا درون این سنگ در قعر این دریا فراموش نمی کنی رحمتت را نسبت به بندگان با ایمانت فراموش نکن

--و چون انسان را نعمت بخشيم روى برتابد و خود را كنار كشد و چون آسيبى بدو رسد 

دست به دعاى فراوان بردارد 

قران كريم

[ دو شنبه 9 مرداد 1391برچسب:سليمان,نبي,مورچه,دانه,كرم,شكر,خداوند,سنگ,دريا, ] [ 10 قبل از ظهر ] [ غلامقادر ملازاده ]

میدانید...؟      
*
شرکتي در تايوان بشقابهاي قابل خوردن از گندم توليد ميکند
*
موز حاوي ماده شيميايي طبيعي است که فرد را خوشحال ميکند

*پوست بادام هندي داراي روغني است که براي پوست بسيار آزاردهنده است

*پرطرفدارترين تنقلات در آمريکا، چيپس است

*کوکاکولا اولين نوشيدني است که در فضا مصرف شد

*هر ۲۸گرم شکلات شيري حاوي ۶ميلي گرم کافئين است

*افراد سيگاري نسبت به غير سيگاريها، قند بيشتري مصرف ميکنند

*باکتري عامل پوسيدگي دندان، آکنه، سل و جذام از طريق مصرف بادام هندي قابل درمان است

*در جهان مرگ و مير افراد به علت افتادن نارگيل روي سر نسبت به حمله کوسه به انسان بيشتر است. سالانه حدود ۱۵۰نفر بر اثر اين حادثه جان خود را از دست ميدهند

*هر درخت قهوه، سالانه حدود نيم کيلو گرم قهوه توليد ميکند

*گاهي از عسل براي تهيه مخلوط ضديخ استفاده ميشود

*با قراردادن کاسه حاوي سرکه سيب در قسمتهاي مختلف خانه، ميتوان بوي نامطبوع را از بين برد

[ یک شنبه 1 مرداد 1391برچسب:بشقاب,بادام هندي,شكلات,چيپس,دندان,قهوه,حادثه,عسل,سركه, ] [ 1 بعد از ظهر ] [ غلامقادر ملازاده ]

بایدش نالیدن ...
من نپرسیدم هیچ که پس از این ز چه رو نتوان خندیدن
نتوان فارغ و دلرسته زغم همه شادی دیدن
هر زمان بال گشادن سر هر بام که شد خوابیدن
من نپرسیدم هیچ، هیچکس نیز هیچ نگفت
نوجوانی سپری گشت به بازی، به فراغت، به نشاط
فارغ از نیک و بد و مرگ و حیات
همه گفتند کنون جوان است هنوز
بگذارید جوانی بکند
بهره از عمر برد، کامرانی بکند
بگذارید که خوش باشد و مست
بعد از این باز مرا عمری هست؟
یک نفر بانگ برآورد که او اکنون باید فکر فردا بکند
دیگری آوا داد که چو فردا بشود فکر فردا بکند
سومی گفت همانگونه که دیروزش رفت، بگذرد امروزش همچنین فردایش
بعد از این باز نفهمیدم من، که به چه سان دی بگذشت
آنهمه قدرت و نیروی عظیم به چه ها مصرف گشت
نه تفکر نه تعمق و نه اندیشه دمی عمر بگذشت به بیحاصلی و دمی
چه توانی که ز کف دادم مفت
من نفهمیدم و کس نیز مرا هیچ نگفت
مدت عهد شباب می توانست مرا تا به خدا پیش برد
لیک بیهوده تلف گشت جوانی هیهات
آن کسانی که نمی دانستند جوانی یعنی چه راهنمایم بودند
که دائم فکر خوردن باشم
فکر گشتن باشم
فکر تامین معاش، فکر یک زندگی بی جنجال فکر همسر باشم
کس مرا هیچ نگفت زندگی خوردن نیست
زندگی ثروت نیست
زندگی داشتن همسر نیست
زندگی فکر خود بودن و غافل ز جهان نیست
حال فهمیدم هدف زیستن این است رفیق:
من شدم خلق که با عزمی جزم پای بند هواها گسلم
پای در راه حقایق بنهم
با دلی آسوده فارغ از شهوت و آز و حسد و کینه و بخل
مملو از عشق و جوانمردی و زهد در ره کشف حقایق کوشم
شربت جرات و امید و شهامت نوشم
زره جنگ برای بد و ناحق پوشم
شمع راه دیگران گردم و با شعله خویش
ره نمایم به همه گر چه سرا پا سوزم
من شدم خلق که مثمر باشم نه چنین زاید و بی جوش و خروش
عمر بر باد و به حسرت خاموش
ای صد افسوس که چون عمر گذشت معنی اش فهمیدم
که این سه روز از عمر به چه ترتیب گذشت:
کودکی بی حاصل
نوجوانی بــــــاطل
وقت پیری غــــافل
به عبارتی دیگر:
کودکی در غفــلت
نوجوانی شهـــوت
در کهولت حسرت

[ دو شنبه 12 تير 1391برچسب:جواني,پيري,حاصل؟,غفلت,حسرت,شهوت,كهولت,جوش,خروش,عبرت, ] [ 12 قبل از ظهر ] [ غلامقادر ملازاده ]

از مترسکی سوال کردم:آیا از تنها ماندن در این مزرعه بیزار نشده‌ای ؟
پاسخم داد : در ترساندن دیگران برای من لذتی به یاد ماندنی است پس من از
کار خود راضی هستم و  هرگز از آن بیزار نمی‌شوم!
اندکی اندیشیدم و سپس گفتم : راست گفتی! من نیز چنین لذتی را تجربه کرده بودم!گفت : تو اشتباه می کنی!
زیرا کسی نمی تواند چنین لذتی را ببرد مگر آنکه درونش مانند من با کاه پر
شده باشد
!!!

[ دو شنبه 12 تير 1391برچسب:مترسك,لذت,ترس,دلهره,ستم,كاه,مردم آزار, ] [ 12 قبل از ظهر ] [ غلامقادر ملازاده ]

زنـدگی و گـذر عمـر گرانـمایه ...

نمی دانم؛ این عمر تو دانی به چه سانی طی شد؟
پوچ و بس تند چنان باد دمان !
همه تقصیر من است ...
اینکه خود می دانم که نکردم فکری
که تامل ننمودم روزی
ساعتی یا آنکه چه سان می گذرد عمر گران
کودکی رفت به بازی
به فراغت به نشاط
فارغ از نیک وبد و مرگ و حیات
همه گفتند کنون تا بچه است بگذارید بخندد شادان
که پس از این دگرش فرصت خندیدن نیست !
بایدش نالیدن ...
من نپرسیدم هیچ که پس از این ز چه رو نتوان خندیدن
نتوان فارغ و دلرسته زغم همه شادی دیدن
هر زمان بال گشادن سر هر بام که شد خوابیدن
من نپرسیدم هیچ، هیچکس نیز هیچ نگفت



[ چهار شنبه 7 تير 1391برچسب:زندگي,كودكي,بازي,شيطنت,شادي,خنده,كودكانه, ] [ 8 قبل از ظهر ] [ غلامقادر ملازاده ]

به هيچ عنوان تلفن محل كار يا همراهتان را براي تماس گرفتن در اختيار كسي كه نمي‌شناسيد قرار ندهيد.

لطفا به ادامه مطلب برويد.


ادامه مطلب
[ شنبه 3 تير 1391برچسب:عبرت,تفكر,عجولانه,اتفاق,زندان,خلاف,جرم,تلفن, ] [ 9 قبل از ظهر ] [ غلامقادر ملازاده ]

آنقدر شکست خوردن را تجربه کنیدتا راه شکست دادن را بیاموزید.

خدا زمین را مدور آفریدتا به انسان بگوید همان لحظه ای که تصور میکنی به آخر دنیا رسیده ای درست در نقطه آغاز هستی.

از تمام داشته هایت که به آن می بالی خدا را جدا کن بعد ببین چی داری ؟ به همه کمبودهایت که از آن می نالی خدا را بیفزا و ببین دیگرچه کم داری.

[ پنج شنبه 25 خرداد 1391برچسب:, ] [ 1 قبل از ظهر ] [ غلامقادر ملازاده ]

* اولین قدم مثبتی که برداریداین است که منفی نباشید.

*کسی که به پشتکار خود اعتماد دارد،ارزشی برای شانس قائل نیست.

*امید در درون کسی که هنوز راهی برای خویش برنگزیده جای نمی گیرد.

*دروغ مثل برف است هرچه آن را بغلتانند بزرگتر می شود.

*دشوارترین قدم همان قدم اول است.

*دوستان را در خلوت توبیخ کن ودرملاء عام تحسین.

[ جمعه 19 خرداد 1391برچسب:نکته,مثیت,ارزش, ] [ 11 قبل از ظهر ] [ غلامقادر ملازاده ]

امروز ، فقط امروز

چون صبح کردی، منتظر شام مباش؛ گویا فقط امروز زندگی خواهی کرد، نه دیروزی که با خوب و بدش تمام شده و نه فردایی که هنوز نیامده است.

امروز فقط روز توست؛ عمر تو، فقط یک روز است؛ پس ذهن و خاطرت را فقط به زندگی امروز معطوف بدار؛ گویا امروز بدنیا آمده ای و امروز خواهی مرد. اگر چنین باشی، دیگر زندگی تو در میان خاطرات تلخ و اندوه و ناراحتی گذشته و میان توقع آینده و شبح ترسناک و خیزش وحشتناک آن از هم نخواهد پاشید.

توجه و تلاش و ابتکار خود را فقط صرف امروز بگردان. پس امروز باید نمازی درست و خاشعانه بخوانی و با تدبر، قرآن را تلاوت کنی؛ با حضور دل به ذکر بپردازی، کارها را سنجیده انجام دهی، اخلاقی زیبا ارائه نمایی، به بهره و قسمت خویش راضی باشی، به ظاهر خود توجه نمایی و به جسم و تن خویش اهتمام بورزی و به دیگران فایده برسانی.

[ سه شنبه 16 خرداد 1391برچسب:امروز,عمر,دنيا,روز,نيكي,فردا,ديروز,خاطرات, ] [ 10 قبل از ظهر ] [ غلامقادر ملازاده ]

آیا میدانستید که کوتاهترین جنگ در تاریخ ۱۸۹۶ بین نازی ها و انگلستان رخ داد که ۳۸ دقیقه طول کشید ؟

آیا میدانستید که کلمه google از واژه googol به معنای "عدد یک به همراه 100 صفر" برگرفته شده است ؟

آیا میدانستید که رنگ آبی خاصیت آرام بخشی دارد. باعث میشود مغز هورمونهای آرام بخش ترشح کند ؟

آیا میدانستید که 10درصد از درآمد دولت روسیه از فروش ودکا تامین می شود ؟

آیا میدانستید که ٣٠٠٠ سال قبل مصریان بطور متوسط ٣٠ سال عمر میکردند .؟

آیا میدانستید که مردمک چشم هنگام تماشای چیزی خوشایند تا 45درصد بازتر میشود ؟

آیا میدانستید که خفاشها هنگام خروج از غار همیشه به سمت چپ دور میزنند ؟

[ سه شنبه 16 خرداد 1391برچسب:ميدانستيد,مصريان,خفاش,آبي,جنگ, ] [ 8 قبل از ظهر ] [ غلامقادر ملازاده ]

چندنكته مهم در زندگی

بقراط مي گويد: كم كردن چيزهاي مضر و زيانبار، بهتر از زياد استفاده كردن از چيزهاي سودمند است. و نيز مي گويد: با دوري كردن از تنبلي و خستگي و با پرهيز از پرخوري همواره تندرست باشيد.

يكي از حكما مي گويد: هركس، مي خواهد سالم و تندرست باشد، غذاي خوب بخورد و زماني سراغ غذا برود كه خوب گرسنه شد و پس ازآنكه خوب تشنه گرديد، آب بنوشد. معمولاً آب كم بنوشد و بعد از ناهار استراحت كند و پس از شام اندكي قدم بزند و تا دستشويي نرفته، نخوابد. بعد از صرف غذا، از رفتن به حمام بپرهيزد. در تابستان يكبار به حمام رفتن بهتر از ده بار حمام گرفتن در زمستان است.

حارث مي گويد: هركس دوست دارد، عمر طولاني كند، بايد صبحانه را صبح زود ميل نمايد، زود شام بخورد، لباس سبك بپوشد و كمتر با زنان‌آميزش كند.

افلاطون مي گويد: پنج چيز، بدن را ضعيف مي كند و چه بسا سبب نابودي آن مي گردد: فقر، جدايي از دوستان، اندوه و ناراحتي، عدم پذيرش خيرخواهي و نصيحت و خنديدن جاهلان و نادانان به عقلا و خردمندان.

يكي ديگر از سخنان جامع و پرمعناي بقراط، اين است كه مي گويد: زياده روي در هر چيزي، دشمن طبع و سرشت است.

به جالينوس گفته شد: تو چرا مريض نمي شوي؟ گفت: چون من، دو غذاي نامرغوب را با هم نمي خورم و هيچ خوراكي را با خوراك ديگر مخلوط نمي كنم و غذاي آزاردهنده را در معده نگه نمي دارم.

چهار چيز، بدن را بيمار مي كند: زياد حرف زدن، زياد خوابيدن، زياد خوردن و زياد‌آميزش كردن.

حرف زياد، مخ و حافظه انسان را كم و ضعيف مي كند و خيلي زود انسان را پير مي نمايد. خواب زياد، چهره را زرد، دل را كور و چشمها را برآمده و پرباد مي نمايد و انسان را تنبل مي كند و بيماريهاي سختي را پديد مي آورد.

آميزش زياد، بدن را ضعيف و رطوبت بدن را كم و اعصاب را سست مي نمايد و ضرر آن،‌تمام بدن را فرا مي گيرد و بيش از همه، اعصاب را ضعيف مي كند و در نتيجه اثرات نامناسبي بر روح مي گذارد.

چها رچيز، بدن را از بين مي برد: فكرو خيال، غم و اندوه، گرسنگي و بيخوابي.

چهارچيز، انسان را شاد مي كند: نگاه كردن به سبزيها و آب روان و ميوه ها و نيز نگريستن به محبوب.

«ما، شامگاه به آن چهره ها نگاه كرديم؛ پس ارواح، از زيبايي آنچه ديدند، روشن گرديدند».

چهار چيز، بينايي را ضعيف مي كند: پابرهنه راه رفتن، صبح و شام باانسانهاي كينه توز و سبك سر روبرو شدن، گريه زياد و زياد به خط ريز نگاه كردن.

چهار چيز، بدن را قوي مي كند: پوشيدن لباس نرم، حمام با آب ولرم، خوردن شيريني و غذاهاي پرچرب، بوييدن گلهاي خوشبو و چيزهاي معطر.

چهار چيز، چهره را خشك مي كند و زيبايي آن را از بين مي برد: دروغ گفتن، بي حيايي و گستاخي، از روي ناداني زياد سؤال كردن، فساد زياد.

چهار چيز، باعث دشمني و تنفر مي شود: تكبر، حسادت، دروغ گفتن، سخن چيني.

چهار چيز، رزق و روزي را فراهم مي كنند: عبادت شب، استغفار زياد در سحرگاهان، صدقه دادن و ذكر خدا در صبح و شام.

«به شب گفتم: اي كسي كه اخبار و اسرارت پنهان است! آيا در دل خود رازي داري»؟

«گفت: من در زندگيم هيچ رازي چون سخن دوستان در سحرگاهان نديده ام».

چهار چيز، مانع روزي مي گردند: خواب صبح، كم نماز خواندن، تنبلي كردن و خيانت.

چهار چيز، براي ذهن و حافظه زيانبارند: هميشه ميوه ترش خوردن، به پشت سرخوابيدن، غم و اندوه.

چهارچيز، فهم و ذكاوت را بيشتر مي كنند: آسودگي خاطر، پرهيز از پرخوري، استفاده از غذاهاي شيرين و غذاهاي پرچرب و خالي كردن شكم.

[ یک شنبه 7 خرداد 1391برچسب:زندگي,مهم,انسان,شادي,جنسي,بينايي,غم,اندوه,سلامتي,دشمني,رزق,روزي,ذكر, ] [ 9 قبل از ظهر ] [ غلامقادر ملازاده ]

* يك پيش بيني غلط باعث يك برنامه ريزي غلط مي شود.

* انسان با دوچشم و يك زبان متولد مي شود ،يعني دو بار ببيند و يك بار سخن بگويد.

* هرچه انتظار كمتري از دنيا داشته باشي ، كمتر دچار ياس و نوميدي مي شوي.

* احترام را بايد در خانه آموخت ،در مدرسه تمرين و در جامعه كامل كرد.

* روزگار نسبت به كسي كه بداند وقت خود را چگونه صرف مي كند فوق العاده مهربان است.

رهنمون 2

[ پنج شنبه 4 خرداد 1391برچسب:نكته, برنامه ريزي,دنيا,روزگار,ياس,اميد, ] [ 1 بعد از ظهر ] [ غلامقادر ملازاده ]

آیا میدانستید که شهر استانبول در کشور ترکیه تنها شهر جهان است که در دو قاره مختلف قرار گرفته است ؟

آیا میدانستید که احتمال ابتلا به کمر درد در افراد سیگاری دو برابر افراد غیر سیگاری است ؟

آیا میدانستید که برزگترین کارفرمای جهان سامانه راه آهن کشور هند با بیش از 1.6 میلیون نفر کارمند می باشد ؟

آیا میدانستید که اندازه چشمها درانسانها از بدو تولد تاانتها تغییر نمیکند اما رشد بینی وگوشها هیچگاه متوقف نمیشوند؟

آیا میدانستید که تقریباً بیش از 1300 گونه عقرب وجود دارد که تنها 25 گونه از آنها مرگبار می باشند ؟

آیا میدانستید که کم خوابی میتواند سیستم ایمنی بدن شما را ضعیف نموده و قابلیت مقابله با عفونتها را کاهش دهد ؟

آیا میدانستید که اگر تمام رگ های خونی را در یک خط بگذاریم، تقریبا ۹۷ هزار کیلومتر می شود ؟

آیا میدانستید که یک درخت زیتون تا 1500 سال عمر می کند ؟

آیا میدانستید که "کانادا" واژه ایست هندی و به معنای "روستای بزرگ" است ؟

آیا میدانستید که 11درصد از مردم دنیا چپ دست هستند ؟

[ چهار شنبه 20 ارديبهشت 1391برچسب:فكر:دانش,دانستن,تفكر,عقرب,زيتون,كانادا,دنيا, ] [ 7 قبل از ظهر ] [ غلامقادر ملازاده ]

ده نكته برتر

1-     مهم نیست چه سنی داری هنگام سلام کردن دست مادرت را ببوس.

2-     اگر کسی تورا پشت خط گذاشت تا به تلفن دیگری پاسخ دهد تلفن را قطع کن.

3-     هیچوفت به کسی که غم سنگینی دارد نگو"می دانم چه حالی داری" چون در واقع نمی دانی.

4-     یادت باشد گاهی اوقات بدست نیاوردن آنچه می خواهی نوعی شانس واقبال است.

5-     هیچ وقت به یک مرد نگو موهایش در حال ریختن است خودش این را می داند.

6-     از صمیم فلب عشق بورز. ممکن است کمی لطمه ببینی اما تنها راه استفاده بهینه از حیات همین است.

7-     وقتی از تو سوالی را پرسیدند که نمی خواهی جوابش بدهی ،لبخند بزن وبگو"برای چه می خواهی بدانید؟"

8-     در مورد موضوعی که درست متوجه نشده ای قضاوت نکن.

9-     هرگز موفقیت را پیش از موقع عیان نکن.

10-هیچ وقت پایان فیلم ها وکتابهای خوب را برای دیگران تعریف نکن

[ چهار شنبه 20 ارديبهشت 1391برچسب:مادر,عشق,فيلم,سن,؛غم, ] [ 7 قبل از ظهر ] [ غلامقادر ملازاده ]

گاهی لازم استکه...

لازم است گاهی از خانه بیرون بیایی و خوب فکر کنی ببینی باز هم می‌خواهی به آن خانه برگردی یا نه ؟!

لازم است گاهی از مسجد ، کلیسا و ... بیرون بیایی و ببینی پشت سر اعتقادت چه میبینی ترس یا حقیقت ؟!

لازم است گاهی از ساختمان اداره بیرون بیایی ، فکر کنی که چه‌قدر شبیه آرزوهای نوجوانیت است ؟

 

لازم است گاهی پای کامپیوترت نباشی ، گوگل و ایمیل و فلان را بی‌خیال شوی ،

با خانواده ات دور هم بنشینید ، یا گوش به درد دل رفیقت بدهی .

 

و بالاخره لازم است گاهی از خود بیرون آمده و از فاصله ای دورتر به خودت بنگری واز خود بپرسی

که سالها سپری شد تا آن بشوم که اکنون هستم... آیا ارزشش را داشت ...؟!

زیبائی در فراتر رفتن از روزمره‌ گی‌هاست

[ یک شنبه 17 ارديبهشت 1391برچسب:دوست ,نكته,تعريف,باور,عمر,دنيا,, ] [ 8 قبل از ظهر ] [ غلامقادر ملازاده ]

وقتی دائم می گوئی که کار داری هرگز از کار کردن رهایی پیدا نمی کنی

وقتی دائم می گوئی وقت ندارم هرگز وقت آزاد پیدا نمی کنی

وقتی دائم می گوئی این کار را فردا انجام خواهم داد هرگز آن فردا فرا نمی رسد

 


ما کسانی را که ما را دوست دارند به گریه می اندازیم

برای کسانی گریه می کنیم که برای ما ارزشی قائل نیستند

و ما نگران کسانی هستیم که هرگز بخاطر ما اشکی نمی ریزند

این حقیقت زندگی است. عجیب است، ولی واقعی

حال که حقیقت را دانستی بدان که هرگز برای دگرگون شدن دیر نیست

[ یک شنبه 17 ارديبهشت 1391برچسب:دوست ,نكته,تعريف,باور,كار,, ] [ 8 قبل از ظهر ] [ غلامقادر ملازاده ]

گنجشک به خداوند گفت : لانه کوچکی داشتم لانه خستگی وسرپناه بی کسیم بود، طوفان تو بی هنگام وزید وآن را از من گرفت،کجای دنیای بزرگ وپهناور تورا گرفته بود ؟
خداوند فرمودند: ماری در راه لانه ات بود ، تو خواب بودی باد را فرستادم ، گفتم لانه ات را واژگون کند آنگاه تو از کمین مار پر گشودی > چه بسیار بلا که از تو بواسطه محبتم از تو دور کردم وتو ندانسته به دشمنیم برخواستی .

[ شنبه 16 ارديبهشت 1391برچسب:خداوند,مار,گنجشك,؛دشمن,ندانسته,محبت, ] [ 9 قبل از ظهر ] [ غلامقادر ملازاده ]

چگونه جذاب وتاثیر گذار باشیم

-کمتر حرف بزنیم.

-قبل از حرف زدن فکر کنیم.

-با صدای بلند نخندیم.

-خنده رو باشیم.

-در امور دیگران دخالت نکنیم.

-شوخ طبع باشیم ولی بسیار کم شوخی کنیم.

- خودمان باشیم وادای کسی را در نیاوریم.

- به وضع ظاهری خود برسیم.

- سکوت را تمرین کنیم.

- به خود ودیگران احترام بگذاریم.

- در رفتار وکلام قاطعیت داشته باشيم.

-مراقب امیال وغرایض شخصی خود باشیم

[ شنبه 16 ارديبهشت 1391برچسب:جذاب,خنده رو,شوخ,سكوت,اميال,, ] [ 9 قبل از ظهر ] [ غلامقادر ملازاده ]

 

عذر خواهی
معذرت خواهی همیشه به این معنا نیست که تو اشتباه کردی و حق با یکی دیگه است.
معذرت خواهی یعنی اون رابطه بیشتر از غرورت برات ارزش داره.


تولد و زندگی
تولد انسان
مثل روشن شدن کبریتی است
ومرگش خاموشی آن
بنگر در این فاصله چه کردی

[ شنبه 9 ارديبهشت 1391برچسب:نكته , عذرخواهي, تولد؟, مرگ, زندگي, ] [ 3 بعد از ظهر ] [ غلامقادر ملازاده ]

داستان جالب و آموزنده زوجی که عاشق یکدیگر بودند

پس از ۱۱ سال زوجی صاحب فرزند پسری شدند. آن دو عاشق هم بودند و پسرشان را بسیار دوست داشتند. فرزندشان حدوداً دو ساله بود که روزی مرد بطری باز یک دارو را در وسط آشپزخانه مشاهده کرد و چون برای رسیدن به محل کار دیرش شده بود به همسرش گفت که درب بطری را ببندد و آنرا در قفسه قرار دهد. مادر پر مشغله موضوع را به کل فراموش کرد.

پسر بچه کوچک بطری را دید و رنگ آن توجهش را جلب کرد به سمتش رفت و همه آنرا خورد. او دچار مسمومیت شدید شد و به زمین افتاد. مادرش سریع او را به بیمارستان رساند ولی شدت مسمومیت به حدی بود که آن کودک جان سپرد. مادر بهت زده شد و بسیار از اینکه با شوهرش مواجه شود وحشت داشت.

وقتی شوهر پریشان حال به بیمارستان آمد و دید که فرزندش از دنیا رفته رو به همسرش کرد و فقط سه کلمه بزبان آورد.

فکر میکنید آن سه کلمه چه بودند؟

شوهر فقط گفت: عزیزم دوستت دارم!”

عکس العمل کاملاً غیر منتظره شوهر یک رفتار فراکُنشی بود. کودک مرده بود و برگشتنش به زندگی محال. هیچ نکته ای برای خطا کار دانستن مادر وجود نداشت. بعلاوه اگر او وقت میگذاشت و خودش بطری را سرجایش قرار می داد، آن اتفاق نمی افتاد. هیچ دلیلی برای مقصر دانستن وجود ندارد. مادر نیز تنها فرزندش را از دست داده و تنها چیزی که در آن لحظه نیاز داشت دلداری و همدردی از طرف شوهرش بود. آن همان چیزی بود که شوهرش به وی داد.

گاهی اوقات ما وقتمان را برای یافتن مقصر و مسئول یک رخداد صرف می کنیم، چه در روابط، چه محل کار یا افرادی که می شناسیم و فراموش می کنیم کمی ملایمت و تعادل برای حمایت از روابط انسانی باید داشته باشیم. در نهایت، آیا نباید بخشیدن کسی که دوستش داریم آسان ترین کار ممکن در دنیا باشد؟ داشته هایتان را گرامی بدارید. غم ها، دردها و رنجهایتان را با نبخشیدن دوچندان نکنید.

اگر هرکسی می توانست با این نوع طرز فکر به زندگی بنگرد، مشکلات بسیار کمتری در دنیا وجود میداشت.

حسادت ها، رشک ها و بی میلی ها برای بخشیدن دیگران، و همچنین خودخواهی و ترس را از خود دور کنید و خواهید دید که مشکلات آنچنان هم که شما می پندارید حاد نیستند

 

[ یک شنبه 3 ارديبهشت 1391برچسب:عشق,عاشقانه,گذشت,مهر,بخشش,درك,, ] [ 12 قبل از ظهر ] [ غلامقادر ملازاده ]
درباره وبلاگ

به وبلاگم خوش آمديد.نيازمند نظرات مفيد شما هستم. با سپاس : ملازاده
امکانات وب

نام :
وب :
پیام :
2+2=:
(Refresh)

آمار وب سایت:  

بازدید امروز : 7
بازدید دیروز : 12
بازدید هفته : 7
بازدید ماه : 1155
بازدید کل : 255664
تعداد مطالب : 219
تعداد نظرات : 70
تعداد آنلاین : 1



............................


------------------------------------------------------------------------
-------------------------------------------------------- ------------------------------------------------------ ---------------
کد اپلود عکس
................................................................
بک لینک فا